شهید حبیبالله احمدیهای، جهادگر و راننده ماشینآلات سنگین، یکی از چهرههای ایثارگری است که نام و یادش میان سنگرسازان بیسنگر دوران دفاع مقدس جاودانه شده است.
او متولد اول دیماه سال ۱۳۲۴ در روستای فیروزه نیشابور بود؛ روستایی که سادگی و فقرش به جای نومیدی، در دل احمدیهای ریشههای مسئولیت و اراده را عمیقتر کرد. هنوز پا به دنیا نگذاشته بود که پدرش را از دست داد و تا چند سال اول زندگی، تنها تکیهگاهش آغوش گرم مادر شد. سرنوشت اما به گونهای رقم خورد که خیلی زود مادرش نیز دوباره ازدواج کرد و حبیبالله به خانه عمو و زن عمو سپرده شد تا آنها نقش والدین را برایش ایفا کنند.
سالهای کودکیاش با کار و کوشش در مزارع و مسیرهای روستایی برای امرار معاش خانواده وادار به رها کردن درس و محرومیت از تحصیل شد. همین تجربیات تلخ، روحیهای سختکوش، قانع و مردمدار در وجودش کاشت. دوران نوجوانی زودهنگام او زیر سایه مسئولیت و غیرت خانوادگی سپری شد و پس از گذراندن سربازی، زندگی اش را در تهران ادامه داد و در همین دوره، پیوندی سرشار از محبت و همدلی با همسرش بست که حاصل آن سه فرزند پسر به نامهای حمید، مجید و سعید است.
سرنوشت احمدیهای با انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی گره خورد. او بیهیچ ادعا از روزهای آغازین انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات حضوری فعال داشت و پس از پیروزی انقلاب همواره در صحنههای خدمت و سازندگی به ویژه در جهاد حضور پررنگ پیدا کرد. مهارتش در رانندگی ماشینآلات سنگین راهسازی، او را به یکی از ستونهای جهاد سازندگی بدل کرد. تا پیش از تشکیل رسمی جهاد، وی راننده لودر بود و پس از آن، نهتنها در پروژههای عمرانی بلکه در مواقع بحران در خط مقدم عملیاتهای جهادی نیز پیشقدم میشد.
با آغاز جنگ تحمیلی، هنگامی که ایران بیش از هر زمانی به جهادگران نیاز داشت، شهید احمدیهای با حضور داوطلبانه در جبهههای نبرد، ایفای نقش کرد. روایت همسر شهید نشانهای است از احساس مسئولیت و عشق او به خانواده و وطن: یک شب پیش از عزیمت به جبهه، در حالی که از سر کار باز میگشت، تنی چند از یاران بسیجی و جهادگر را جمع کرد و دستور فراهم آوردن لقمه و آب برای سفرشان داد. در همان شب، با آتشی از لاستیک کنار جاده خود را گرم کردند تا بتوانند برای رسیدن گروه جهادی از قزوین جان تازهای بگیرند. احمدیهای مردی ساده، بیادعا و همیشه حاضر بود که به شوخی و صداقت دل اطرافیانش را به دست میآورد.
در روزهای اعزام به جبهه، آنچه دل همسر و کودکانش را قرص و محکم میکرد، نگاه مثبت و پر از ایمان او بود؛ هرچند خودش دلنگران ضعف جسمانی و بیماری همسر و تنهایی سه فرزند خردسالش بود. وقتی از او پرسیدند اگر برنگشتی چه، پاسخ داد: «توکل کن به خدا… دوست دارم کمی مقاوم باشی و این بچهها را به درستی بزرگ کنی و به جامعه تحویل دهی.» همین نگاه و وصیت ضمنی، عمق اخلاص و روح بزرگ او را نشان میدهد.
شهید احمدیهای در جبههها نقش راننده لودر و بلدوزر داشت؛ شغلی که مستقیماً با ساخت خاکریزها و سنگرها و ایمنی سایر رزمندگان ارتباط داشت. او سنگر میساخت بیآنکه خود سنگر داشته باشد، و به همین دلیل سنگرساز بیسنگر نام گرفت. روزها و شبهایی را که برای همرزمهایش سنگر میساخت، با خاطرات طنز و صمیمیت، با تحمل سرما و دود لاستیکهای سوخته برای گرم شدن و امید به دیدن طلوع پیروزی، با عشق و ایمان گذراند.
سرانجام در سحرگاه ۱۳ اسفند ۱۳۶۰، در منطقه عملیاتی رقابیه حین انجام عملیات بزرگ فتحالمبین، بر اثر اصابت ترکش توپ به سینهاش، به شهادت رسید. پیکر پاکش به گلزار شهدای مشکیندشت در کرج منتقل شد و همانجا در میان شهدای دفاع مقدس آرام گرفت.
شهید احمدیهای الگویی بیبدیل از سادهزیستی، ایثار، وفاداری به خانواده و عشق به وطن بود. او با هر قدم خود نشان داد که مردانگی و غیرت، مدرک و زبان نمیخواهد؛ کافی است دل به عشق خدا و خدمت به مردم بسپاری. امروز یاد، نام و راهش الهامبخش جوانان و نسلهای آتی است که ایران عزیز نیازمند روحیه مسئولیتپذیر، جهادی، و ازخودگذشته آنان است.