نسترن کیوانپور- سکونتگاههای غیررسمی در ایران دیگر صرفاً «حاشیه» نیستند؛ آنها به متن شهر خزیدهاند، به بخشی از زیست روزمره که با پاککردن صورتمسأله هم محو نمیشوند.
دومین نشست تخصصی «سکونتگاههای غیررسمی» بار دیگر زنگ هشدار را به صدا درآورد: بیش از یکمیلیون و سیصد هزار نفر تنها در مشهد در حاشیه زندگی میکنند؛ جمعیت شهرهای اقماری تهران با سرعتی بالاتر از میانگین ملی میروید؛ و موجهای مهاجرت ناشی از خشکسالی در مناطق مرکزی کشور همچنان ادامه دارد. اعدادی که نشان میدهند دیگر نمیتوان مسئله را به تأخیر انداخت یا با طرحهای کوتاهمدت سرپوش زد.
در این نشست، کارشناسان و مدیران شهری بر این نکته تأکید کردند که سیاستهای موجود در حوزه ساماندهی و بازآفرینی، بهویژه وقتی صرفاً در سطح شهر اجرا شوند، پاسخگو نیستند. ریشه بحران در مبدأ است: در روستاهایی که به دلیل تغییرات اقلیمی، از دست رفتن معیشت و نبود فرصت شغلی، جمعیتشان به ناچار به سمت حاشیه شهرها روانه میشود.
آنچه تاکنون دیدهایم بیشتر «واکنش پس از بحران» بوده است؛ یعنی ساخت مسکن محدود یا اجرای طرحهای ضربتی که نه میتوانند جلوی روند گسترش سکونتگاههای غیررسمی را بگیرند و نه کیفیت زندگی ساکنان این محلات را بهطور پایدار ارتقا دهند.
رویکردهای جهانی در همین نقطه معنا پیدا میکنند. در بسیاری از کشورها، «پیشنگری» و «مدیریت یکپارچه» بهعنوان کلیدهای اصلی معرفی شدهاند. بانک جهانی و برنامه اسکان بشر سازمان ملل (UN-Habitat) در گزارشهای اخیر خود پنج محور را ترند جهانی دانستهاند: توسعه مسکن اجتماعی، تأمین خدمات پایه و زیربنایی (آب، برق، آموزش و سلامت)، تقویت مشارکت جامعه محلی، کنترل ساختوساز غیرمجاز از طریق ابزارهای نظارتی دیجیتال، و در نهایت ایجاد فرصتهای شغلی پایدار. تجربه برزیل با برنامه Favela-Bairro و تجربه فیلیپین در مانیل نشان میدهد که ترکیب این پنج محور میتواند روند رشد حاشیهنشینی را نهفقط کند، بلکه معکوس کند.
علاوه بر این، اتحادیه اروپا در چارچوبِ ابلاغی خود از مدلهای «بازآفرینی اجتماعمحور» (Community-led regeneration) حمایت میکند؛ مدلی که در آن، ساکنان سکونتگاههای غیررسمی صرفاً دریافتکننده خدمات نیستند بلکه شریک فرایند تصمیمسازیاند. همین مشارکت، مشروعیت و کارآمدی طرحها را تضمین میکند. در آفریقا هم تجربه مراکش با پروژههای توانمندسازی محلی و جابهجایی داوطلبانه، از نمونههای موفقی بود که در نشست به آن اشاره شد.
تجربههای جهانی هم همین را میگویند. از فیلیپین و برزیل تا مراکش، موفقیت زمانی رقم خورده که نگاه پیشنگرانه و یکپارچه جایگزین تصمیمات مقطعی شده است؛ زمانی که خدمات پایه، مسکن اجتماعی، فرصتهای شغلی و مشارکت جامعه محلی در کنار هم قرار گرفتهاند. در ایران اما اغلب سیاستها یا به حذف و تخریب فیزیکی محدود شدهاند، یا به پروژههای بازآفرینیای که بیشتر به تغییر نما و چهره شهر پرداختهاند تا حل مشکلات ریشهای.
در استان البرز، این چالش با شدتی دوچندان خودش را نشان میدهد. شهری مثل کرج، که مهاجرپذیری بالایی دارد و در عین حال با بحران آب، فشار زیرساختی و کمبود مسکن مواجه است، بارها تجربه کرده که طرحهای بازآفرینی محلی، بدون توجه به بافت جمعیتی و اقتصادی، تنها مسکّنی موقت بودهاند. محلاتی در حاشیه کرج و فردیس نمونهای روشناند؛ جایی که ساختوساز غیرمجاز، ضعف مدیریت شهری و فقر خدمات عمومی در هم تنیده شدهاند و هر سیاست بخشی، تنها یک گره از هزاران را لمس میکند.
نکته مهم این است که البرز میتواند از ترندهای جهانی درس بگیرد. اگر توسعه مسکن اجتماعی با مشارکت شهرداری و بخش خصوصی در کنار خدمات پایه پیش برود؛ اگر سامانههای دادهمحور برای پایش مهاجرت و ساختوساز غیرمجاز طراحی شوند؛ و اگر محلات حاشیهای به مراکز تولیدی کوچک و کارآفرینی محلی مجهز شوند، میتوان امید داشت که روند مهاجرت معکوس و ظرفیتهای درونی این محلات فعال شوند.
همانطور که یکی از کارشناسان نشست تأکید کرد، نمیتوان نسخهای واحد برای همه سکونتگاهها پیچید. اقلیم، فرهنگ و شرایط اجتماعی هر منطقه متفاوت است و بدون این توجه، هر برنامه بازآفرینی در نهایت به پاککردن صورتمسأله شبیه میشود. اگر نگاه ملی و محلی توأمان نباشد، اگر توسعه روستایی همزمان با مدیریت شهری دنبال نشود، نتیجه چیزی جز گسترش حاشیهنشینی نخواهد بود.
نشستهای تخصصی مثل همین جلسه، فرصتی است برای همصدایی و تبادل تجربه. اما تا زمانی که ارادهی عملی برای تغییر رویکرد در سیاستگذاریهای کلان شکل نگیرد، آمارهای هشداردهنده همچنان صعودی خواهند ماند؛ و حاشیهها، آرامآرام، بدل به متن زندگی شهری ما خواهند شد.