خانه مجردی بستری برای شکلگیری برخی رفتارهای اجتماعی نامتعارف است که میتواند افراد را در معرض آسیبهای مختلف قرار دهد.
چند ماه پیش، یکی از دوستانم که سالها بهدلیل شغلش در یک شهر دیگر زندگی میکرد، به خانه پدر و مادرش برگشت. او که همیشه از زندگی مستقل و مجردی خوشحال بود، اما حالا داستانهای متفاوتی برای گفتن داشت.
از سختیهایی میگفت که هرگز فکر نمیکرد در زندگی تکنفره به آنها برخورد کند. «تنهایی گاهی طاقتفرسا میشود، مخصوصاً در روزهای سرد و بارانی که هیچکس نیست برای یک فنجان چای داغ کنار تو بنشیند»، این جملهای بود که او را دوباره به خانه خانواده کشاند. مثل بسیاری از جوانان دیگر که روزی با اشتیاق وارد خانههای مجردی شدند، اما حالا در جستجوی چیزی بیشتر از آزادی و استقلال، به خانههای گرم خانوادگی برگشتهاند.
این تغییر مسیر، سوالات زیادی را در ذهنم ایجاد کرد: آیا زندگی مجردی همیشه میتواند انتخابی مثبت و مفید برای فرد باشد؟ آیا آزادی بدون حضور خانواده و نظارتهای اجتماعی، در نهایت میتواند به قیمت از دست دادن آرامش روانی و آسیبهای اجتماعی تمام شود؟ این سوالات را با دکتر علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی مطرح کردم تا ابعاد مختلف این موضوع را از نگاه او بررسی کنیم.
به گفته این جامعهشناس و روانشناس اجتماعی، خانه مجردی یکی از درگاههای اصلی آسیبهای اجتماعی است: «خانه مجردی فضایی است که افراد را در معرض تنهایی عمیق، افسردگی، اضطراب و رفتارهای ناهنجار قرار میدهد. این سبک زندگی میتواند امنیت روانی و اجتماعی فرد را تهدید کرده و در بلندمدت بر بنیانهای اجتماعی جامعه تأثیرات منفی جدی بگذارد.»
دلایل گرایش به زندگی مجردی و تأثیرات آن
دکتر شریفی یزدی، جامعهشناس روانشناس اجتماعی با اشاره به تغییرات اجتماعی و فرهنگی در دهههای اخیر، معتقد است که خانه مجردی بستری برای شکلگیری برخی رفتارهای اجتماعی نامتعارف است که میتواند افراد را در معرض آسیبهای مختلف قرار دهد: «بسترسازی برای رفتارهای نامتعارف اجتماعی، عقلانی و فرهنگی همیشه فضایی را ایجاد میکند که در آن افراد هم لطمه میبینند و هم لطمه میزنند. یقیناً زندگی مجردی یا به عبارت عامیانهتر «خانههای مجردی» یکی از درگاههای مهم انواع آسیبهای اجتماعی محسوب میشود. البته این مسئله برای همه افراد قابل تعمیم نیست، اما در بسیاری از موارد، افراد در این سبک زندگی، محاسنی که زندگی با خانواده دارد را از دست میدهند و همین موضوع احتمال آسیبها را افزایش میدهد.»
وی در ادامه به یکی از مهمترین آثار روانی این سبک زندگی اشاره میکند و میگوید: «وقتی فرد با خانواده زندگی میکند، احساس داشتن پشتیبان و گروهی که در مواقع ضروری از او حمایت کنند، به او امنیت روانی میبخشد. حتی اگر هیچگاه از این حمایتها بهطور عملی استفاده نشود، همین احساس ذهنی که فرد تنها نیست، موجب آرامش و ثبات روانی میشود. اما در خانه مجردی، افراد بهتدریج با احساس تنهایی عمیقی روبهرو میشوند که میتواند منجر به افسردگی، اضطراب و وسواس فکری شود.»
کاهش مهارتهای زندگی و نظارت اجتماعی
یکی دیگر از آسیبهای زندگی مجردی، از نگاه این روانشناس اجتماعی، عدم یادگیری سبک زندگی متأهلی در سنین جوانی و میانسالی است. او توضیح میدهد: «وقتی فرد در خانه والدین زندگی میکند، آداب و رسوم و سبک زندگی متأهلی را به صورت ناخودآگاه یاد میگیرد. این نوع سبک زندگی، اصول خاصی دارد که در محیط خانوادگی بهصورت تدریجی درونی میشود. اما فردی که سالها زندگی مجردی را تجربه کرده، در آینده ممکن است بهسختی بتواند خود را با مسئولیتها و الزامات زندگی مشترک وفق دهد.»
اما فردی که سالها زندگی مجردی را تجربه کرده، در آینده ممکن است بهسختی بتواند خود را با مسئولیتها و الزامات زندگی مشترک وفق دهد.
علاوه بر این، وی به اهمیت نظارت اجتماعی در تعدیل رفتارها اشاره دارد و میگوید: «در زندگی خانوادگی، افراد به طور طبیعی ناظر بر رفتارهای یکدیگر هستند و همین مسئله باعث میشود که رفتارهای افراد تا حد زیادی تعدیل شود. بسیاری از رفتارهای پرخطر یا ناهنجار، به دلیل وجود نظارت و احترام به والدین و بزرگترها، کنترل میشود. اما در زندگی مجردی، این نظارت وجود ندارد و فرد ممکن است بدون احساس مسئولیت اجتماعی، رفتارهایی را تجربه کند که در نهایت به آسیبهای فردی و اجتماعی منجر شود.»
او در پایان میگوید: «اگر فردی ناچار به زندگی مجردی شد، باید با برنامهریزی صحیح، ارتباط مستمر با خانواده و حفظ سبک زندگی سالم، از آسیبهای احتمالی دوری کند.»